جدول جو
جدول جو

معنی کهنه چین - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه چین
(تَ مَنْ نا کَ / کِ)
آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های جامه گرد کند. آنکه از کوچه و کوی، کهنه و پاره گرد کند. ژنده چین. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ نَ / نِ)
حالت و عمل کهنه چین. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بازیگر، حقه باز. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ دِهْ)
دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ دَ / دِ)
دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
پیر شدن، فرسوده شدن و کارکرده شدن. (ناظم الاطباء). بلاء. بلی ̍. اخلیلاق. اندراس. رثاثت. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به آن پیراهن است که از دنیا بیرون برده است آن کهنه نشود. (قصص الانبیاء ص 209). رثوثه، کهنه شدن رسن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). درس، کهنه شدن جامه. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). رجوع به کهنه شود
لغت نامه دهخدا
(دَزَ)
که دانه چیند. که دانه برچیند. که دانه از زمین بردارد:
هواست دانه و من دانه چین و هاویه دام
اگر به دانه نمانم بدام درمانم.
سوزنی.
در پناه پهلوان کبک و تذرو آرد برون
چوژکان دانه چین از بیضۀ شاهین و باز.
سوزنی.
جهانست بسیار و مردم بسی
به تنهاش خوردن نیارد کسی
اگر هست پروانه روی زمین
هوا مرغ دارد بسی دانه چین.
؟ (از تاریخ سلاجقۀکرمان).
زو شده مرغان فلک دانه چین
زآن همه را آمده سر بر زمین.
نظامی.
چون هما اندک خور و کم شهوتم دانندو من
چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم.
خاقانی.
، گدا. و رجوع به دانه چیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دانه چین. که دانه از زمین برگیرد. دان جمعکن:
زاغ سیه روی بود چینه چین
چرغ سیه چشم بود دوربین.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه چین
تصویر دانه چین
آنکه دانه از زمین بر دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه حیض
تصویر کهنه حیض
لته دشتان کهنه بی نمازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
الأقدم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
Shabbiest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
le plus usé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع دهستان هرازپی جنوبی بخش مرکزی شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
सबसे फटा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
سب سے پرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
mais surrado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
am abgenutztesten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
najbardziej wytarty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
самый поношенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
найбільш пошарпаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
más raído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
il più logoro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
সবচেয়ে পুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
paling robek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
ที่เก่าที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
kali ya zamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
最もぼろぼろな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
最破旧的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
הישן ביותר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
meest versleten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کهنه ترین
تصویر کهنه ترین
가장 낡은
دیکشنری فارسی به کره ای